۱۳۹۳ آذر ۲۶, چهارشنبه

تُهی

یک گلوله
یک صدا
یک نقطه
یک آغاز
سوت ممتدی است 
                        که میپیچد در اتاق
میرود یکراست
                      تا سقف 
باران میشود 
خون بر سرم
میپاشد بر دیوار
یک جهان عجوزه از خاطرات

شتک میکند فکر روی میز
دست کوتاه میشود
                           از این تهی 

تهی بیمعنی است دیگر
                                در بر مرگ

*منتشر شده در ایران امروز 

۱۳۹۳ شهریور ۱۴, جمعه

پاریس پاریس است

آفتاب بر سر پاریس چتر بازکرده است. امروز به شهری آمده‌ام که مسکوب در آن ذره ذره آب شد؛ پاکدامن فراموش شده و هزارانی دیگر حتی خویش از یاد برده‌اند. امروز در پاریس هستم برای چند ساعت. عصر بازمی‌گردم به لیون. آفتاب پاریس مرا یاد تهران انداخت. شاید خیابان‌های طولانی و به نسبت لیون عریض‌اش بود که هوای تهران را زنده کرد. حالا مرا ببین که خیابان‌های پاریس هم در نگاهم عریض جلوه می‌کند.

همیشه فکر کرده‌ام پاریس حق بسیاری از شهرهای جهان را خورده است. شهری است پر از تاریخ و به‌‌ همان تناسب سرشار از اغراق گردشگران. این شهر می‌تواند رویایی آمریکایی‌ها از اروپا باشد اما چرا دیگر شهرهای اروپا مثل رُم که همچنان تکه‌ای از تاریخ باستان است قادر به پروردن این رویا نیست. باز هم دم وودی آلن گرم که تا پیش از رسیدن سرش به بالین مرگ، یادی از آن خفته زیبا کرد.

۱۳۹۳ شهریور ۵, چهارشنبه

این شعله‌های همان آتش است

۱- رفته رفته داشت جنجال مصاحبه مسعود کیمیایی با روزنامه شرق در کوران حوادث و اخبار سیاسی به فراموشی سپرده می‌شد که ناگاه چهره‌اش در تلویزیون ضرغامی دیده شد. چه شد که شبکه ۳ سیما یاد کارگردان «گوزن‌ها» و «قیصر» افتاد؟. صدا و سیمای حاکمیت را که با کیمیایی در تمام این سه دهه کمتر التفاطی بود؛ پس چه شد بی‌حضور منتفد و بدون هدف نقد و بررسی یا دست‌کم گپ و گفتی درباره «متروپل» کیمیایی میهمان برنامه هفت می‌شود؟.
می‌گویم میهمان چون مصاحبه‌ای در کار نبود. هر چه بود دوربینی بود که به کیمیایی داده شد تا از خود دفاع کند. اما دفاع از چه؟ و برابر چه کسانی؟. آنان که مخاطب کیمیایی بودند هم از چنین فرصتی برخوردار شده‌اند؟. کیمیایی در برنامه هفت چه گفت؟؛ روشنفکر را تعریف کرد؟؛ سینماگر روشنفکر را وصف کرد؟؛ ماجرای دیدار با سعید امامی را شرح داد؟؛ نقدهایی که به گفتگویش با آن روزنامه شده بود را طرح کرد و پاسخ داد؟. واقعیتش این است که کیمیایی به هیچ‌یک نپرداخت و فقط واقعه ای را در اذهان زنده کرد و به پرسش‌ها افزود.

۱۳۹۳ شهریور ۳, دوشنبه

نشر ايران و غفلت از مشترى آنلاين

فروش اينترنتى يا همان آنلاين و ارسال كتاب به خارج از كشور كار سختى نيست. نه فقط ساده است كه اتفاقا پر منفعت و بى ضرر است. ناشران قدر و مشهورى مثل نى و چشمه از اين راه كسب درآمد و پرمشترى غافل مانده اند.

۱۳۹۳ مرداد ۵, یکشنبه

خواب

دیشب خواب دیدم
                      خوابت را دیدم 
                                         باز

کوچه به کوچه
پی همصدا 
              می گشتیم

۱۳۹۳ مرداد ۴, شنبه

بى‌عنوان

ديشب "بازى نور" را دست گرفتم؛ بيژن جلالى انگار بادبزنى حصيرى دست گرفته و بادم مى‌زند در چله تابستان بوشهر. من هنوز به بيهودگى نوشتن به فارسى مى‌انديشم.و هنوز در خون آبه هاى جلد دوم "روزها در راه" دست و پا مى‌زنم. مسكوب عزيز؛ روز نوشته‌هايت جانكاه است، جانكاه.

۱۳۹۳ خرداد ۱۷, شنبه

چهار فیلمی که نباید دید

هر چه صبر کردم یکی از این فیلم هایی که می بینیم خوب از آب درآید تا دو سه خطی درباره‌اش بنویسم و مثل آگهی استخدام منشی به دیوار وبلاگ نصب کنم، جز پاره دمپایی و قوطی کنسرو خالی چیزی به تورم نیافتاد.

۱۳۹۳ خرداد ۱۳, سه‌شنبه

سینمایی دیگر


بعد از مدتی وقفه در تماشای فیلم خوب، ماهی لیز خورده از دستم را یافتم. «مرزهای کنترل» که جارموش آن را سال ۲۰۰۹ ساخته است. لذت بردم از این سینما و بازهم از سبک منحصر به فردش.
این که نمی شود سهم من فقط این باشد که چرا لیلا حاتمی با بازی در «سر به مهر» این همه از اعتبارش می کاهد. بعد از آخرین جمله ای که در نامه عذرخواهی بابت رو بوسی در جشنواره کن نوشت خیلی نگرانش هستم. آخرین جمله اش که از دینداری پدر مایه گذاشت، نگران کننده است.
این که نمی شود سهم من از دیدن «فصل انار» عذاب آن باشد که چه طرح خوبی با بازی سه بازیگر و سهل انگاری در شخصیت پردازی «رضا» آنطور که شایسته بود از آب درنیاید.
این که نمی شود آخر... جارموش همه این ها را می داند انگار که برای ما فیلم خوب می سازد. 

۱۳۹۳ خرداد ۱۰, شنبه

دعوتنامه؟

محشر است. به یکی از پیوندهای بشر(وبلاگ) دوستانه پیشین سر می زنم که این پیغام ظاهر می شود: «به نظر نمی‌رسد از شما برای خواندن این وبلاگ دعوت شده باشد. اگر فکر می‌کنید اشتباهی رخ داده است، می‌توانید با نویسنده وبلاگ تماس گرفته و یک دعوت نامه درخواست کنید.» عجب؛ پس یک کُنجتی هم صفی است!.

۱۳۹۳ خرداد ۹, جمعه

BadReads

گودریدز را حذف کردم. شبکه مرده‌ای است. درست مثل بلاگ فارسی، عمرش به سرآمده. ایده جالبی دارد اما به قدر کافی جذاب نیست. در دنیایی که گوگل، در زبان به فعل بدل شده و بابت هر کتاب به اشارتی می‌شود صد‌ها خواندنی یافت، دیگر چه نیازی به این یکی است؟. گودریدز از آن حاشیه‌هایی است که خوشبختانه قادر نیست به متن بدل شود. یعنی آنقدر پرطرفدار به نظر نمی‌آید که جماعت را به جای کتاب خواندن به حرف زدن درباره کتاب تشویق کند. در آن صورت می‌شود ۱۰ جلد کتاب خوانده باشی و در این شبکه تا ابد حول و حوش این کتاب‌ها کامنت بازی کنی و این یعنی چیزی مثل همانی که مجموعه کتاب به رنگ پرده‌های اتاقش می‌خرد. باری در عصر شبکه بازی، زنهار که به مجاز بدل می‌شویم.

۱۳۹۳ خرداد ۶, سه‌شنبه

همراه روزها در راه

در خواندن جلد دوم «روز‌ها در راه» به دست انداز افتاده‌ام. آرام پیش می‌روم.‌ گاه متوقف هستم. جلد اول را که تمام کردم، بلافاصله سراغ باقی روزنوشت‌ها رفتم اما اغلب آنقدر تلخ است که زهرش مرا از پا در می‌آورد. دردش حقیقی است، ملموس است و انکار نکردنی. این کتاب قطور بخشی از تاریخ شفاهی مهاجرت است؛ بخشی از تاریخ آن سرزمین، بخشی از تاریخ روشنفکری ایران و آنقدر جوانب دارد که باید با سطر سطرش هوشیارانه همراه بود. اما تلخ می‌شود و تلخ می‌کند کام تلخی چیده روزگار را. چه باید کرد، که اولا سال‌ها در انتظار خواندنش بودم و ثانیا نمی‌شود از مسکوب بزرگ گذشت و همصحبتش نشد.

مرتبط: شاهرخ یک اقلیم حضور بود - ۱۳۸۳/۰۲/۰۸

۱۳۹۲ اسفند ۲۷, سه‌شنبه

۱۳۹۲ اسفند ۲۳, جمعه

سحابی؛ صورتگر گوهر نایاب

 از جمله آخرین کتاب هایی که فرصت شد تا در ایران تهیه کنم، یکی جلد نخست خاطرات مهندس عزت الله سحابی بود که با عنوان «نیم قرن خاطره و تجربه» در سال ۱۳۸۸ توسط نشر فرهنگ صبا منتشر شد.

این کتاب چنان که روی جلد هم آمده به دوران کودکی مهندس سحابی تا بحبوحه انقلاب ۵۷ می پردازد. با همه ولعی که برای خواندنش داشتم اما مهلت همساز شوق نشد. کتاب در ایران ماند و خود رهسپار برون مرز شدم.
 

در این سال های پس از کودتای ۲۲ خرداد، حوادث مدام جان و دلم را لرزاند و در این میان خرقه تهی کردن آن مرد به مثابه شوک بزرگی در احوالم شد. رفت و ایران بدون او شد. اندوه مرگ سیاستمداری که دروغ نمی گفت و حاصل دهه ها مبارزه بی وقفه و تجربه همنشینی و آشنایی با نحله های گوناگون فکری و پیکارگری را بی هیچ بخلی در اختیار دلسوزان مام مهین می گذاشت، تنها غم از دست رفتن یک چهره نام آشنا نبود. 

۱۳۹۲ اسفند ۳, شنبه

بازگشتی دشوار به انقلاب نارنجی

پس از یک روز سخت کاری و پوشش تحولات اوکراین، شنیدن این ترانه حالی دارد و می دانم امشب مادرانی بر خاک گرمِ گور فرزند اشک خواهند ریخت. اتفاقی که امروز در اوکراین افتاد تلنگری دیگر بود به کرملینِ گستاخ و دخیل بستگانِ تنگ نظر درون و برونی اش که چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند. در پاستور و ابوذر و خیابان فلسطین نظاره گر بسیار بود که تکیه داده ای به مسکو چگونه به سوراخ خزید.

۱۳۹۲ بهمن ۲۸, دوشنبه

صدر دریا بود

یکی از عزیزانی که افتخار آشنایی با او را در پاریس یافتم و دیدارش برایم افتخار بود، چنان ناگاه پرکشید و به فرصت چشم برهم زدنی سالگشت هجرانش رسید که زبان به کامم خشکید.

هنوز کتابی که به همسرم هدیه کرد یادگار مهربانی‌اش هست و هنوز شماره خانه فرزندش در آمریکا را که در آخرین دیدارمان به من داد نتوانستم در دفتر خط بزنم.

او را که دیر یافتم و زود از دست دادم، بیراه نیست که دریا توصیف کنم. دریا می‌خوانمش چون سخاوتمند بود و طبعی بلند داشت. مهربان بود و خطی از بُخل در او نمی‌دیدی. زمانه مهربان نبود و حسودی کرد و پس از سفر آمریکا دیگر ندیدمش. امیرهوشنگ کشاورز صدر رفته و دل ما را زمانه شکسته است.

۱۳۹۲ بهمن ۱۷, پنجشنبه

انسان و فراموشی‌اش

موضوع حول تنها یک واژه است اما ساده نیست. اتفاقا موضوع بی نهایت ظریف و پیچیده و پر از دالان های ناشناخته است. هزاران هزار دانشگاه و مرکز پژوهشی در جهان، علم بشر درباره بشر را مدام محک می زند تا علوم انسانی بتواند بیش از پیش در خدمت انسان درآید. نقطه تمرکز و دلیل عرق ریزان هزاران فیلسوف و اندیشمند و دانشمند، موجودی است به نام انسان.

۱۳۹۲ بهمن ۱۵, سه‌شنبه

وقتی فیس بوک ۱۰ ساله شد

هیچ چیز جای «دیدار» را پر نمی‌کند. زمانی بود که برای تبریک و تسلیت به دیدار هم می‌رفتیم. تبریک نوروز، و تبریک تولد و تسلیت از دست دادنِ نزدیکان از مهمترین ابراز احساسات بود. بعد‌ها با پیدا شدن دسته هونگی به نام موبایل در جیبمان، زنگ زدیم و حرف زدیم تا تبریک و تسلیت را از قید حضور فیزیکی‌‌ رها سازیم.

۱۳۹۲ بهمن ۱۴, دوشنبه

فیلمی برای دیدن

 
پس از شوکِ دیدن «داستان عوضی» ساخته فریدون جیرانی و تماشای «آزاد راه» که اصلا فیلم مهم و قابل توجهی نبود و به گمانم نمونه ای است از اینکه دیگر کم کم استفاده از کاراکتر طلبه و آخوند در سینمای ایران در حال تبدیل شدن به حربه ای برای گول زدن تماشاچی و ایجاد این پیش داوری در ذهن مخاطب است که گویی قرار است با فیلمی انتقادی یا دست کم اثری رئال و به یادماندنی رو به رو شویم، یافتن یک فیلم خوب از هوا هم ضرورتی تر بود. حقیقت درباره امانوئل، از آن فیلم هایی است که سالی یکبار از دست هالیوود در می رود. باید دیدش.

۱۳۹۲ بهمن ۹, چهارشنبه

تکه پاره‌هایی از پنج زندگی

تازه‌ترین کار حسن صلح جو، سوژه‌ای جذاب دارد. سوژه‌ای که چه مستندساز بخواهد یا نه، مورد توجه مخاطب ایرانی اهلِ سینما و دوستدارِ سینما است. به عبارتی دیگر این سوژه، مخاطب خاص دارد. نزدیک شدن به زندگی شخصی یک فیلمساز، آن هم فیلمسازی که تقریبا هر فصل زندگی‌اش با داستان‌ها، روایات و شایعات همراه بوده است سوژه‌ای داغ است و به میزان حرارتش سطح توقع از آن بالاست.

۱۳۹۲ دی ۲۰, جمعه

صِحه بر نمایشِ کودتاچی یا خطایی استراتژیک؟

سخنان روحانی درباره ۹ دی و واکنش به موقع صادق زیباکلام، نمونه خوبی برای تعیین و تحسین یک روش خوب سیاسی در این زمانه با همه مشخصاتش در ایران است. به گمانم روشی که زیباکلام در قبال رییس جمهوری پیش گرفته می‌تواند و از نظر من باید که الگوی جنبش باشد.

۱۳۹۲ دی ۱۳, جمعه

نهم دی؛ روحانی و جنبش سبز

حرف های احمد خاتمی و احمد جنتی تکراری است. فقط از فرط وقاحتِ بی حد و حصرشان در دروغ گویی و انگ زنی است که قابل ملاحظه است، اما حرف های حسن روحانی درباره راهپیمایی حکومتی 9 دی 88 در تهران نیازمند پاسخ است. نه اینکه فقط معترضان، مخالفان، آسیب دیدگان یا هر آنکس که از خیل میلیونی آن سرزمینِ گرفتار بدانند که 9 دی هرگز اتفاق مهمی نیفتاده است بلکه از چشم جهانیان دور نیست چنین رفتارهایی ویژگی حکومت های خودکامه است. امروز رهبر کره شمالی هم جمعی را در خیابان ها بسیج می کند چنانکه استالین هم جیره خوار و گوش به فرمان کم نداشت.